سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بال ملائک و معجزه ی نجات ( دیشب در حرم ) - دل نوشته

صفحه نخست پست الکترونیک آرشیو وبلاگ طراح قالب
بال ملائک و معجزه ی نجات ( دیشب در حرم )

بال ملائک و معجزه ی نجات

بال ملائک و معجزه ی نجات ( دیشب در حرم )

 


ح


حرم




همه وقتی مریض دارند و یا حاجتی در دل دست هایشان را دخیل میبندند به ضریح و التماس میکنند از خدا . حاجتشان را . گاهی اوقات هم لطف خدا شامل حال بنده هایش می شودو حاجتی نخواسته را می دهد ...




دیشب شیفت شب حرم بودم  و این بار مکان پست حقیر در حیاط صحن آیینه که امسال به صحن امام رضا (ع) نامگذاری شده بوده .




دو کودک 4 و 5 ساله که خواهر و برادر بودند در حال بازی کردن . بسیار شیرین زبان بودند . حیاط را پرده زده بودند با نرده  های سنگین آهنی تا خواهران به استراحت بپردازند.




در این میان گنجشکان و پرستوها که روزها نمی توانی در هوای گرم  قم آنها را ببینی در آسمان به د.ور گنبد طلایی می چر خیدند . و ماه هم با تمام تکامل و زیباییش نظاره گر بود ...




 بچه های کوچولو به من گفتند می دانی چرا گنجشک ها این موقع شب پر واز می کنند گفتم . خب هوا خوب است و دارند بازی می کنند .




گفت نه . اینها به دور گنبد می چرخند و به دستور خانم حاجت ها را بر اورده می کنند و می چرخند . و برای خدا می برند .




حرف هایشان برایم بسیار شیرین آمد. با پر کمی نازشان کردم و به ادامه ی کار پرداختم .




ساعت حول و حوش 3 بامداد حیاطی خلوت . و پرندگانی پر شور. باد شدیدی شروع به وزیدن کرد و سردی خاصی بر محیط حاکم شد ...




 چند دقیقه بعد این باد به اوج خود رسید و تمام نرده های آهنی اطراف مردم که چادرها به آن تکیه داده شده بودند را بر زمین انداخت .




نرده هایی که چهر نفری هم سخت می توانستیم بلند کنیم . و صدای فریاد من یا ابالفضل بچه ها . که باعث شد چند نفر به سمت من بدوند .




مطمئن بودم آهن سر چند کودکی که زیرش مانده بودند و مادرانشان را خورد کرده . دست و پاهایم می لرزید و فریاد میزدم . بچه ها کمک . کمک .3 نفر از خادمین برادر و 3




 نفر هم از مردم عادی کمک آمدند و من فقط خدا خدا می کردم .




به سختی آهن ها را بلند کردیم و بچه ها و زنان را در آوردیم .




با کمال تعجب بچه ها خواب بودند و مادرانشان بیدار شدند اما بدون هیچ آسیبی . همه سالم سالم بودند . از دیشب تا بحال هر چقدر با خودم فکر میکنم . احتمال زنده ماندن نبود با ضربه ی سنگینی که به سر وارد می شد آن هم آهن خالص و بلند . چطور سالم ...




ان دو برادر و خواهر هم دویدند و گفتند دیدید گفتم فرشته ها بال هایشان را پهن کردند تا کسی آسیب نبیند و گنجشک ها برای بچه ها و مردم دعا کردند و خدا نگذاشت زخمی شوند .




با خودم فکر کردم حرفش درست بود انگار ملائک بال هایشان را پهن کرده بودند تا کسی آسیب نبیند .




از دیشب هر چقدر خدا را شکر میکنم سیر نمی شوم




 خدایا شکرت




ح




 نوشته شده توسط آسمان خاطرات حرم دیشب


برگرفته از وبلاگ بچه های خدا. نوشته ی آسمان بچه های خدایی






+ نوشته شده در سه شنبه 91/3/16ساعت 9:20 عصر توسط همسر یک طلبه | نظر
کلیه حقوق مادی و معنوی این وبلاگ محفوظ می باشد
طراحی شده توسط وب تولز

بازی آنلاین

بازی آنلاین

عکس

طراحی سایت

ابزار وبلاگ

قالب وبلاگ

موسیقی بی کلام

دانلود اندروید

گرافیک - ابزار طراحی

برترین مطالب